فرشته نجاتم
P25
چانگبین:هیونجین کار تو بوده نه؟
هیونجین:چی کار من بوده؟
چانگبین:منظورم اون دخترس
هیونجین:هی من که بهت گفتم وسط یه کوچه پیداش کردیم
چانگبین:پس جای شلاق ها و اون دوتا شلاق زیر فرش اتاق چی میگه؟ها
چانگبین داشت کم کم تعادلش رو از دست میداد و دیگه با عربده صحبت میکرد ولی این وسط نه هیون نه هیچ کدوم از اون بچه ها ککشون نگزید.
چانگبین:خیله خب حالا که چیزی نمیگی پس بهتره زنگ بزنم به آقای هوانگ و آقای لی تا یه چیزایی راجب بچه هاشون بهشون بگم
فلیکس:هیون لطفاً...
هیونجین:خیله خب باشه کار ما بود ولی نه من یا فلیکس کار جونگین بود
چانگبین با شنیدن اسم جونگین کپ کرد. اون بچه خیلی مظلوم بود ولی الان تبدیل به یه هیولا شده بود. چانگبین نگاهی به جونگین انداخت داشت گریه میکرد و دستاش میلرزید. جونگین میدونست چانگبین داره نگاهش میکنه ولی حتی جرعت این رو نداشت که سرش رو بیاره بالا و تو چشماش نگاه کنه.
چانگبین: جونگین تو
جونگین:ا...هق آره
چانگبین:خدای من شما چیکار کردین!
جونگین:من...هق ات هق کل فلشام رو هق دزدیده بود
چانگبین:کدوم فلشا ؟
سونگمین:فلش کثافت کاری جناب جونگینکثافت کاری جناب جونگین
چانگبین: دقیقا چه جور کثافت کاری؟
چانگبین جوری با عربده حرف زد که جونگین لرزی کرد و مو به تنش سیخ شد ولی باز هم حرفی نزد و این بار هیون بجاش جواب داد
هیونجین:تجاوز، آزار و اذیت ولی نه فقط از آن بلکه از دخترای دیگه ای که خیلی وقته مهاجرت کردن و دیگه کره نیستن
چانگبین با شنیدن این حرفا به کل دیونه شد و به سمت جونگین حمله کرد و یقش رو گرفت و به دیوار چسبوند و شروع کرد به داد زدن
چانگبین:چرا؟......چرا؟......تو یه عوضی حرومزاد ای من فکر کردم تو بعد از فوت خانوادت....
حرف چانگبین با ورود یه بادیگارد همراه با زنی که داره به درو دیوار میزنه و گریه میکنه نصفه موند
هیونجین:ببرش زیر زمین تو و چند نفر دیگه شیفتی دم در اتاقش کشیک بدین
بعد حرف هیون بادیگارد همراه با زن گریون رفتن، و دوباره سوالی جدید تو ذهن چانگبین تشکیل شد پس جونگین رو ول کرد و رفت تا سوالش رو بپرسه
چانگبین:اونا کی بودن؟
هیونجین:اول بگو ات زنده میمونه؟
چانگبین:آره ولی باید تحت مراقبت باشه
هونجین:پس پیشمون می مونی
چانگبین:چی؟!
بچه ها من قضیه ته ایل و دلیلش که دارن بعضی از ایدل ها رو هم دستش میکنن رو نمیدونم میشه توضیح بده لطفااااا🥺
چانگبین:هیونجین کار تو بوده نه؟
هیونجین:چی کار من بوده؟
چانگبین:منظورم اون دخترس
هیونجین:هی من که بهت گفتم وسط یه کوچه پیداش کردیم
چانگبین:پس جای شلاق ها و اون دوتا شلاق زیر فرش اتاق چی میگه؟ها
چانگبین داشت کم کم تعادلش رو از دست میداد و دیگه با عربده صحبت میکرد ولی این وسط نه هیون نه هیچ کدوم از اون بچه ها ککشون نگزید.
چانگبین:خیله خب حالا که چیزی نمیگی پس بهتره زنگ بزنم به آقای هوانگ و آقای لی تا یه چیزایی راجب بچه هاشون بهشون بگم
فلیکس:هیون لطفاً...
هیونجین:خیله خب باشه کار ما بود ولی نه من یا فلیکس کار جونگین بود
چانگبین با شنیدن اسم جونگین کپ کرد. اون بچه خیلی مظلوم بود ولی الان تبدیل به یه هیولا شده بود. چانگبین نگاهی به جونگین انداخت داشت گریه میکرد و دستاش میلرزید. جونگین میدونست چانگبین داره نگاهش میکنه ولی حتی جرعت این رو نداشت که سرش رو بیاره بالا و تو چشماش نگاه کنه.
چانگبین: جونگین تو
جونگین:ا...هق آره
چانگبین:خدای من شما چیکار کردین!
جونگین:من...هق ات هق کل فلشام رو هق دزدیده بود
چانگبین:کدوم فلشا ؟
سونگمین:فلش کثافت کاری جناب جونگینکثافت کاری جناب جونگین
چانگبین: دقیقا چه جور کثافت کاری؟
چانگبین جوری با عربده حرف زد که جونگین لرزی کرد و مو به تنش سیخ شد ولی باز هم حرفی نزد و این بار هیون بجاش جواب داد
هیونجین:تجاوز، آزار و اذیت ولی نه فقط از آن بلکه از دخترای دیگه ای که خیلی وقته مهاجرت کردن و دیگه کره نیستن
چانگبین با شنیدن این حرفا به کل دیونه شد و به سمت جونگین حمله کرد و یقش رو گرفت و به دیوار چسبوند و شروع کرد به داد زدن
چانگبین:چرا؟......چرا؟......تو یه عوضی حرومزاد ای من فکر کردم تو بعد از فوت خانوادت....
حرف چانگبین با ورود یه بادیگارد همراه با زنی که داره به درو دیوار میزنه و گریه میکنه نصفه موند
هیونجین:ببرش زیر زمین تو و چند نفر دیگه شیفتی دم در اتاقش کشیک بدین
بعد حرف هیون بادیگارد همراه با زن گریون رفتن، و دوباره سوالی جدید تو ذهن چانگبین تشکیل شد پس جونگین رو ول کرد و رفت تا سوالش رو بپرسه
چانگبین:اونا کی بودن؟
هیونجین:اول بگو ات زنده میمونه؟
چانگبین:آره ولی باید تحت مراقبت باشه
هونجین:پس پیشمون می مونی
چانگبین:چی؟!
بچه ها من قضیه ته ایل و دلیلش که دارن بعضی از ایدل ها رو هم دستش میکنن رو نمیدونم میشه توضیح بده لطفااااا🥺
- ۴.۶k
- ۲۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط